چراغی که بر آسیای کلان مثل آسیای آب و خراس روشن کنند تا بروشنائی آن کاری که در آسیابانی باید کرد، خاطرخواه بعمل آید. (آنندراج). چراغ مخصوصی که آسیابان در آسیا روشن کند، برای رفع تاریکی: نیست ممکن کز غبار کلفت دوران سلیم اختر ما چون چراغ آسیاروشن شود. سلیم (از آنندراج). زبان شکوه فرسودی ز چرخ بیوفا دارم ولی در گرد کلفت چون چراغ آسیا دارم. صائب (از آنندراج)
چراغی که بر آسیای کلان مثل آسیای آب و خراس روشن کنند تا بروشنائی آن کاری که در آسیابانی باید کرد، خاطرخواه بعمل آید. (آنندراج). چراغ مخصوصی که آسیابان در آسیا روشن کند، برای رفع تاریکی: نیست ممکن کز غبار کلفت دوران سلیم اختر ما چون چراغ آسیاروشن شود. سلیم (از آنندراج). زبان شکوه فرسودی ز چرخ بیوفا دارم ولی در گرد کلفت چون چراغ آسیا دارم. صائب (از آنندراج)
دهی است از دهستان میرده بخش مرکزی شهرستان سقز که در 21هزارگزی جنوب باختر سقز و2هزارگزی جنوب شوسۀ سقز ببانه واقع شده، کوهستانی و سردسیر است و 150 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات، لبنیات، توتون و تنباکو، شغل اهالی زراعت و گله داری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان میرده بخش مرکزی شهرستان سقز که در 21هزارگزی جنوب باختر سقز و2هزارگزی جنوب شوسۀ سقز ببانه واقع شده، کوهستانی و سردسیر است و 150 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات، لبنیات، توتون و تنباکو، شغل اهالی زراعت و گله داری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
چراغ کم نور. (آنندراج). عبارت از چراغ بی فروغ. (غیاث). کنایه از چراغ کم سو و کم نور: خدایا سینه ای بی سوز دارم دلی همچون چراغ روز دارم. وحید (از آنندراج). ، آفتاب. (آنندراج ناظم الاطبا). کنایه از آفتاب. (غیاث) : صرصر آهم چراغ روز را خاموش کرد موج اشکم آسمان را حلفه هادر گوش کرد. ؟ (از آنندراج)
چراغ کم نور. (آنندراج). عبارت از چراغ بی فروغ. (غیاث). کنایه از چراغ کم سو و کم نور: خدایا سینه ای بی سوز دارم دلی همچون چراغ روز دارم. وحید (از آنندراج). ، آفتاب. (آنندراج ناظم الاطبا). کنایه از آفتاب. (غیاث) : صرصر آهم چراغ روز را خاموش کرد موج اشکم آسمان را حلفه هادر گوش کرد. ؟ (از آنندراج)